مصاحبه در رابطه با گزارش کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل در ژنو، و وضعیت حقوق بشر در ایران
Thursday, February 18, 2010
Sunday, February 14, 2010
متن کامل سخنرانی رحیم رشیدی در تظاهرات 22 بهمن.
متن کامل سخنرانی رحیم رشیدی در تظاهرات 22 بهمن.
بنا به دعوت "کومیته مشترک ضد سرکوب شهروندان ایرانی"، روز پنج شنبه تاریخ 11 فوریه 2010، برابر با 22 بهمن ماه سال 1388 خورشیدی، در راستای پشتیبانی از مردم به ستوه آمده داخل کشور تظاهرات باشکوهی با شرکت هزاران نفر از ایرانیان آزادیخواه مقیم فرانسه در یکی از میدان های شهر پاریس صورت گرفت.
بنا به دعوت کمیته مذکور، در این تظاهرات تنی چند از شخصیت های سیاسی و روشنفکری کشورمان به سخنرانی پرداختند، آنچه ملاحظه می نماید متن کامل سخنرانی نویسنده و روزنامه نگار کرد رحیم رشیدی و نیز عضو فدراسیون بین المللی روزنامه نگاران در تظاهرات نامبرده می باشد.
با سلام به همگی شما عزیزان که در این روز سرد زمستانی در این مکان گرد هم امدهاید تا پشتیبانی خود را از مبارزه مردمی ابراز بدارید که در برابر سرکوب روز افزون جمهوری اسلامی ایران به پا خواستهاند و مطالبات خود را به طرز دمکراتیکی فرموله و ابلاغ می دارند.
اجازه می خواهم که در مقام یک روزنامه نگار در مورد جنبش سبز و عدم شرکت عموم ملیت های ایرانی به ویژه کردها که این روزها در این مورد حرف و حدیث های زیادی بر سر زبان هاست، دیدگاه خودم را با شما در میان بگذارم.
"اوریانا فالاچی روزنامه نگار برجسته ایتالیائی، از وینستون چرچیل نخست وزیر وقت انگلیس سئوال میکند: آقای نخست وزیر شما چرا برای ایجاد یک دولت استعماری و دست نشانده به آنسوی اقیانوس هند میروید و دولت هند شرقی را بوجود می آورید، اما این کار را نمیتوانید در بیخ گوشتان یعنی در کشور ایرلند که سالهاست با شما در جنگ و ستیز است انجام بدهید؟
وینستون چرچیل بعد از اندکی تامل پاسخ میدهد: برای انجام این کار به دو ابزار مهم احتیاج داریم که آن دو ابزار را در ایرلند در اختیار نداریم. روزنامه نگار میپرسد: آن دو ابزار چیست ؟ چرچیل پاسخ میدهد: اکثریت نادان، و اقلیت خائن".
از این گفتگو نتیجه می گیرم که برای برقراری زورگویی و ایجاد یک نظام دیکتاتور به وجود اکثریتی نادان احتیاج هست. مدت 30 سال است که نظام جمهوری اسلامی در کشور ما یک اپارتاید جنسی و دینی بر پا نموده است که حتی این ایارتاید بدتر و خشن تر از آپارتایدیست که در افریقای جنوبی در جریان بود. اگر بنده به عنوان یک شهروند كورد در نظام اپارتاید افریقا قرار می گرفتم ولی سفید پوست می بودم، از تمامی حقوق شهروندی خود به مثابه یک سفید پوست برخوردار می بودم. ولی در نظام جمهوری اسلامی شما می توانید یک شیعه باشید و وفادار به جمهوری اسلامی باز هم از حقوق شهروندی کامل برخوردار نیستید، حتی اگر سردار سرتیپ ذولقدر یا غیره باشید. چرا چون در مذهب تشیع ما با جریانات و تفکرات گوناگونی مانند دروزی ها، خوارج، پنج، هفت و دوازده امامی روبرو هستیم که کم و بیش با نظام ولایت فقیه ایران، همسویی ندارند. شما می توانید یک زن شیعه مذهب و پیرو ولایت فقیه هم باشید، ولی طبق قانون اساسی رژیم نمی توانید رئیس جمهور یا ... شوید.
اگر توجه داشته باشیم و تاریخ مبارزات مردم کشورمان را ورق بزنیم درخواهیم یافت که جمهوری اسلامی بعد از 3 تحول کم و بیش دمکراتیک بر اریکه قدرت نشسته است. تجربه انقلاب مشروطه در سال 1906، که خواستار مشروط کردن قدرت شاه بود، ملی کردن صنعت نفت از سوی شخصیت بزرگی چون دکتر مصدق در سال 1950 و رویدادهای 15 خرداد سال 1342، که همگی این رویدادها با تمام کمی و کاستیهایی که داشتند جریانات دمکراتیک به حساب می ایند.
اینک سئوال اساسی این است که واقعآ اگر اکثریت مردم کشور ما از اگاهی سیاسی و حقوق شهروندی خویش اگاهی داشتند، چگونه می بایست برای بیرون راندن طاغوت قیام کنند ولی انگونه که خود می پندارند طاعون را بر سر قدرت نشاندند؟
از دیدگاه من یک پایه جنبش سبز هنوز به اصلاحات درون حکومتی دلبسته است، پس یک بخش از ان ادامه همان اصلاحات شکست خورده حکومتی است. اصلاحاتی که اساسآ به دلیل انزوای جمهوری اسلامی که بعد از صدور رای دادگاه میکونوس به خاطر ترور رهبران کرد به وقوع پیوست صورت گرفت، چرا چون کشورهای اروپایی با فرا خواندن سفیران خود از تهران جمهوری اسلامی را در یک تنگنای جدی دیپلماتیک و بین المللی قرار داده بودند، خاتمی برای برون رفت رژیم از این انزوا با شعارهای فریبنده ولی کاملا حساب شده به عنوان نماینده نجات رژیم پا به عرصه گذاشت. البته که این مهم خواست جامعه غربی نیز بود، چرا چون در برابر افکار عمومی کشورهای خود باید پاسخگو می بودند که چگونه با یک رژیم تروریست مماشات دارند...
در جامعهای که اکثریت مردم ان از حقوق پایهای خویش محروم باشند، دختران 9 ساله را بشود طبق قانون شوهر داد، که این یعنی قانونی کردن تجاوز به بچه ها، سخن گفتن از گفتگوی تمدن ها و تشکیل جامعه مدنی با اقتصاد دولتی تلاشی فریبکارانه بیش نیست، چرا چون تجربه کشورهای دمکراتیک به ما می اموزد که بدون لغو تمامی قوانین تبعض امیز و ایجاد بازار ازاد، تشکیل جامعه مدنی سرابی بیش نیست.
کردها اخرین کسانی بودند که به فرماندهی یار محمد خان کرمانشاهی در قزوین از مشروطه دفاع کردند، در رویدادهای سالهای 32، کردستان مصرانه از ایجاد فضای باز سیاسی استقبال و استفاده کرد، در انقلاب 57 مردم کردستان یک گام اساسی تر به پیش رفتند، چرا چون مطالبات خاص خود را در چهار چوب قانون طلب می کردند.
ملت کرد در سال 1324 به رهبری پیشوا قاضی محمد جمهوری کردستان را در مهاباد تشکیل دادند، در سالهای 46 و 47 مصرانه بر علیه استبداد سیاسی حکومت شاه در کردستان جنگیدند.
این تجربه های سیاسی حاصل مبارزهای حق طلبانه بود که مردم کردستان را واداشت در رفراندوم 12 فروردین ماه 1358 شرکت نکنند و به تشکیل جمهوری اسلامی نه بگویند، همین تجربهها بود که احزاب کرد گروگان گیری سفارت آمریکا را بر عکس موازین بین المللی ارزیابی کردند و ان را محکوم کردند.
پافشاری کردها بر سر حقوق دمکراتیک خود، خمینی را واداشت که بر علیه کرد و کردستان فرمان جهاد صادر کند، پروسهای که به مدت 30 سال است در کردستان بر علیه ملت کرد در ابعاد و متدهای گوناگونی در جریان است. عملکرد حکومتی که امروز شما در تهران و چند شهر دیگر ایران شاهد ان هستید 30 سال است که در کردستان به کلتور تغییر ناپذیر حکومتگران جمهوری اسلامی تبدیل شده است.
امروز در سراسر ایران بیش از 70 درصد از اعدامهای سیاسی در کردستان به اجرا در می اید، بدون اینکه ما شاهد اعتراض چندان جدی در سطح سراسری باشیم...
با توجه به تمامی این تجربیات غنی آیا ملیتهای تحت ستم در ایران، منجمله کردها حق ندارند بدانند که سهم انان در فردای ایران چه خواهد شد، چه کسی به خواستههای دمکراتیک انان که امروز به خواستی همگانی تبدیل شده است پاسخ مثبت خواهد داد.
خواست کردها در ایران خارج از منشور حقوق بشر سازمان ملل متحد نیست، آنان که خواستی ویژه را طلب نمی کنند، پس چرا داد انان تا کنون بی پاسخ مانده است؟
تا زمانی که جنبش سبز خود را با واقعیتهای جامعه ما تطبیق ندهد، تا زمانی که جنگ بر سر انکه چه کسی بهتر خط امام را پیش خواهد برد و پافشاری بر سر "جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیشتر و یک کلمه کمتر" باشد، ملیتهای ایرانی که تحت ستم هستند توجه چندانی به ان نخواهند داشت چرا چون انان با کل سیستم همخوانی ندارند..
تلاش موسوی و کروبی برای احقاق حقوق مردم در چهارچوب قانون اساسی کنونی اگر نگویم تلاشی فریبکارانه، بدون تردید تلاشی بی حاصل خواهد بود، چرا چون تمامی مصیبت و نابسامانیهای 30 سال گذشته زیر سایه همین قانون اساسی صورت گرفته است و می گیرد.
اصل 177 قانون اساسی راه را بر هر تحول دمکراتیکی بسته است. بر پایه همین اصل نوع حکومت دینی، احکام اسلامی و سیستم ولایت فقیه تغییر ناپذیرند. یادمان باشد که ولایت فقیه یک فرد نیست، یک سیستم است که خشت زیر بنای تمامی تبعیضات در نظام کنونی است.
پس دخترانی که جانانه حقوق مساوی طلب می کنند و خواستارند که شوهران انان نتوانند طبق قانون چند همسر داشته باشند، چگونه و در کدام چهار چوب فکری، عقیدتی و سیاسی اقایان جا می گیرد؟. به نظر بنده تا اینکه اختلافات در دایره حکومتی باقی بماند و تلاشی در راستای بقای رژیم کنونی باشد راه به جایی نخواهد برد. مقاومت اقایان موسوی و کروبی بدون شک بر مبنای شناخت خودشان از سیستمی است که به مدت 30 سال است در ان نقش بازی می کنند. انها به خوبی می فهمند که اگر مردم در خیابان ها نباشند و انان علی رغم خواست درونی و عقیدهتی خویش، خود را با خواستههای مردم تطبیق ندهند، سرنوشت چندان خوبی در انتظار انان نیست.
خوب انها به یاد دارند که افراد وفاداری چون سعید امامی و غیره چگونه در زندان های رژیم "واجبی" نوش جان کردند، یا جانیان و دست پروردههای همین نظام جان خیلی ها را گرفتند و بعد وزارت اطلاعات همین اصلاح طلبان حکومتی در اوج قدرت خود و در جریان قتلهای زنجیرهای پایز 77 ، اعلام کرد که این قتلها از طرف افراد و باندهای خودسر صورت پذیرفته است، در حالی که همین خودسرها ادعا کردند برای عملکرد خودسرانه خویش اضافه حقوق دریافت داشتهاند...
شکی نیست که جنبش سبز در طول این مدت و بنا به دلیل ابتکارات خودجوش نه برنامهای منسجم و حساب شده، فراتر رفته است و در داخل نظام مهرههای را اگاهانه به عنوان دستاویز قرار داده است، مهرههای که از رادیکالیزه شدن جنبش و طرح شعارهایی چون "جمهوری ایرانی" نمی توانند نگرانی عمیق خویش را پنهان بدارند.
از دیدگاه من امدن احمدی نژاد اگر کوبیدن میخ بر تابوت اصلاحات حکومتی بود، این دستاورد را نیز به دنبال داشت که بخش وسیعی از مردم ایران و سراسر جهان بهتر و عریان تر چهره خشونت بار جمهوری اسلامی را دریابند. همه میدانیم که در این اواخر آیت آلله علی منتظری در یک بیانیه شجاعانه که بهنظر بنده تحولی عمیق در فقه شیعه محسوب می شود، اظهار داشت که تدریس و استفاده از زبان مادری یک حق دینی و انسانی است، مسئله ای مهم که در مطالبات و برنامه های جنبش سبز تا کنون جایگاه شایان خویش را باز نیافته است.
ما باید شفاف و بدون هیچ واهمهای اعلام بداریم که در حکومت آینده هیچ کس به دلیل، مذهب، ملیت و تفکرات سیاسی در تنگنا قرار نخواهد گرفت. ما باید اعلام بداریم که یک سیستم پارلمانی لیبرال بهترین گزینه برای آینده کشورمان است، گزینهای که در فردای ان چوبه های دار بر پا نخواهد گشت، ان که جرمی مرتکب شده است در دادگاهای مستقل و ازاد پاسخگوی کردار خویش خواهد بود،
فردایی که حکومت اسلامی رخت بر خواهد بست ولی اندیشه های اسلامی در جامعه خواهد ماند، اسلامیون به مانند دیگران می شود و باید حزب خودشان را داشته باشند، همانند احزاب دمکرات مسیحی و... جامعه آزاد و دمکرات می شود و باید به انان اطمینان داد که فعالیتشان در چهارچوب قانون صورت خواهد گرفت، چرا چون سکولاریسم به هیچ وجه به معنی قدغه کردن فعالیت مذهبی یا مبارزه بر علیه مذهب نیست. این روند بدون تردید ریزش درونی نیروهای نظام حاکم را توسعه خواهد بخشید، چون اگر یک بخش گسترده از انان اطمینان حاصل کنند که در حکومت فردا قتل عام نخواهند شد، تصویر دروغینی که رژیم کماکان می خواهد از مبارزات کنونی مردم ایران به نمایش بگذارد، از این حکومتگران فاصله خواهند گرفت...
اگر خواستاریم که ایران اتحاد خویش را حفظ کند، اگر بر انیم که همه با هم باشیم تا قوی و شکست ناپذیر بمانیم باید به خواست بر حق ملیتهای ایرانی جهت تقسیم عادلانه قدرت و ثروت پافشاری کرد چون بدون ایجاد یک سیستم دمکراتیک بر مبنای منشور حقوق بشر سازمان ملل متحد و کنار زدن تمامی قوانین تبعض برانگیز، جنبش سبز نمی تواند به جنبش همگان برای ایرانی ازاد و دمکراتیک تبدیل شود.
حضور کردها در حکومت عراق و نقش فعالانه انان برای دمکراسی و بنا نهادن یک جامعه بدون تبعض و استوار بر مبنای حقوق بشر بعد از پشت سر گذاشتن پروسه های "انفال" که در ان 182 هزار نفر زنده به گور شدند، یا در جریان بمباران شیمیایی شهر حلبچه در یک ان 5 هزار کرد جان باختند، می تواند نمونهای بارز از نقش کرد، اذری، بلوچ، ترکمن، عرب در بازسازی ایران آینده باشد. بدون در نظر گرفتن چنین امر مهمی تاریج به ما می اموزد که هیچ تلاشی در کشور ما به ثمر نخواهد نشست.
زمان ان فرا رسیده است که دیدگاه خود را نسبت به ملیتهای تحت ستم که تاثیر گرفته از تبلیغات دروغین حکومتگران مستبد برای ادامه استبدادشان است تغییر دهیم.
به امید انکه ایران فردا برای همگان باشد
بنا به دعوت "کومیته مشترک ضد سرکوب شهروندان ایرانی"، روز پنج شنبه تاریخ 11 فوریه 2010، برابر با 22 بهمن ماه سال 1388 خورشیدی، در راستای پشتیبانی از مردم به ستوه آمده داخل کشور تظاهرات باشکوهی با شرکت هزاران نفر از ایرانیان آزادیخواه مقیم فرانسه در یکی از میدان های شهر پاریس صورت گرفت.
بنا به دعوت کمیته مذکور، در این تظاهرات تنی چند از شخصیت های سیاسی و روشنفکری کشورمان به سخنرانی پرداختند، آنچه ملاحظه می نماید متن کامل سخنرانی نویسنده و روزنامه نگار کرد رحیم رشیدی و نیز عضو فدراسیون بین المللی روزنامه نگاران در تظاهرات نامبرده می باشد.
با سلام به همگی شما عزیزان که در این روز سرد زمستانی در این مکان گرد هم امدهاید تا پشتیبانی خود را از مبارزه مردمی ابراز بدارید که در برابر سرکوب روز افزون جمهوری اسلامی ایران به پا خواستهاند و مطالبات خود را به طرز دمکراتیکی فرموله و ابلاغ می دارند.
اجازه می خواهم که در مقام یک روزنامه نگار در مورد جنبش سبز و عدم شرکت عموم ملیت های ایرانی به ویژه کردها که این روزها در این مورد حرف و حدیث های زیادی بر سر زبان هاست، دیدگاه خودم را با شما در میان بگذارم.
"اوریانا فالاچی روزنامه نگار برجسته ایتالیائی، از وینستون چرچیل نخست وزیر وقت انگلیس سئوال میکند: آقای نخست وزیر شما چرا برای ایجاد یک دولت استعماری و دست نشانده به آنسوی اقیانوس هند میروید و دولت هند شرقی را بوجود می آورید، اما این کار را نمیتوانید در بیخ گوشتان یعنی در کشور ایرلند که سالهاست با شما در جنگ و ستیز است انجام بدهید؟
وینستون چرچیل بعد از اندکی تامل پاسخ میدهد: برای انجام این کار به دو ابزار مهم احتیاج داریم که آن دو ابزار را در ایرلند در اختیار نداریم. روزنامه نگار میپرسد: آن دو ابزار چیست ؟ چرچیل پاسخ میدهد: اکثریت نادان، و اقلیت خائن".
از این گفتگو نتیجه می گیرم که برای برقراری زورگویی و ایجاد یک نظام دیکتاتور به وجود اکثریتی نادان احتیاج هست. مدت 30 سال است که نظام جمهوری اسلامی در کشور ما یک اپارتاید جنسی و دینی بر پا نموده است که حتی این ایارتاید بدتر و خشن تر از آپارتایدیست که در افریقای جنوبی در جریان بود. اگر بنده به عنوان یک شهروند كورد در نظام اپارتاید افریقا قرار می گرفتم ولی سفید پوست می بودم، از تمامی حقوق شهروندی خود به مثابه یک سفید پوست برخوردار می بودم. ولی در نظام جمهوری اسلامی شما می توانید یک شیعه باشید و وفادار به جمهوری اسلامی باز هم از حقوق شهروندی کامل برخوردار نیستید، حتی اگر سردار سرتیپ ذولقدر یا غیره باشید. چرا چون در مذهب تشیع ما با جریانات و تفکرات گوناگونی مانند دروزی ها، خوارج، پنج، هفت و دوازده امامی روبرو هستیم که کم و بیش با نظام ولایت فقیه ایران، همسویی ندارند. شما می توانید یک زن شیعه مذهب و پیرو ولایت فقیه هم باشید، ولی طبق قانون اساسی رژیم نمی توانید رئیس جمهور یا ... شوید.
اگر توجه داشته باشیم و تاریخ مبارزات مردم کشورمان را ورق بزنیم درخواهیم یافت که جمهوری اسلامی بعد از 3 تحول کم و بیش دمکراتیک بر اریکه قدرت نشسته است. تجربه انقلاب مشروطه در سال 1906، که خواستار مشروط کردن قدرت شاه بود، ملی کردن صنعت نفت از سوی شخصیت بزرگی چون دکتر مصدق در سال 1950 و رویدادهای 15 خرداد سال 1342، که همگی این رویدادها با تمام کمی و کاستیهایی که داشتند جریانات دمکراتیک به حساب می ایند.
اینک سئوال اساسی این است که واقعآ اگر اکثریت مردم کشور ما از اگاهی سیاسی و حقوق شهروندی خویش اگاهی داشتند، چگونه می بایست برای بیرون راندن طاغوت قیام کنند ولی انگونه که خود می پندارند طاعون را بر سر قدرت نشاندند؟
از دیدگاه من یک پایه جنبش سبز هنوز به اصلاحات درون حکومتی دلبسته است، پس یک بخش از ان ادامه همان اصلاحات شکست خورده حکومتی است. اصلاحاتی که اساسآ به دلیل انزوای جمهوری اسلامی که بعد از صدور رای دادگاه میکونوس به خاطر ترور رهبران کرد به وقوع پیوست صورت گرفت، چرا چون کشورهای اروپایی با فرا خواندن سفیران خود از تهران جمهوری اسلامی را در یک تنگنای جدی دیپلماتیک و بین المللی قرار داده بودند، خاتمی برای برون رفت رژیم از این انزوا با شعارهای فریبنده ولی کاملا حساب شده به عنوان نماینده نجات رژیم پا به عرصه گذاشت. البته که این مهم خواست جامعه غربی نیز بود، چرا چون در برابر افکار عمومی کشورهای خود باید پاسخگو می بودند که چگونه با یک رژیم تروریست مماشات دارند...
در جامعهای که اکثریت مردم ان از حقوق پایهای خویش محروم باشند، دختران 9 ساله را بشود طبق قانون شوهر داد، که این یعنی قانونی کردن تجاوز به بچه ها، سخن گفتن از گفتگوی تمدن ها و تشکیل جامعه مدنی با اقتصاد دولتی تلاشی فریبکارانه بیش نیست، چرا چون تجربه کشورهای دمکراتیک به ما می اموزد که بدون لغو تمامی قوانین تبعض امیز و ایجاد بازار ازاد، تشکیل جامعه مدنی سرابی بیش نیست.
کردها اخرین کسانی بودند که به فرماندهی یار محمد خان کرمانشاهی در قزوین از مشروطه دفاع کردند، در رویدادهای سالهای 32، کردستان مصرانه از ایجاد فضای باز سیاسی استقبال و استفاده کرد، در انقلاب 57 مردم کردستان یک گام اساسی تر به پیش رفتند، چرا چون مطالبات خاص خود را در چهار چوب قانون طلب می کردند.
ملت کرد در سال 1324 به رهبری پیشوا قاضی محمد جمهوری کردستان را در مهاباد تشکیل دادند، در سالهای 46 و 47 مصرانه بر علیه استبداد سیاسی حکومت شاه در کردستان جنگیدند.
این تجربه های سیاسی حاصل مبارزهای حق طلبانه بود که مردم کردستان را واداشت در رفراندوم 12 فروردین ماه 1358 شرکت نکنند و به تشکیل جمهوری اسلامی نه بگویند، همین تجربهها بود که احزاب کرد گروگان گیری سفارت آمریکا را بر عکس موازین بین المللی ارزیابی کردند و ان را محکوم کردند.
پافشاری کردها بر سر حقوق دمکراتیک خود، خمینی را واداشت که بر علیه کرد و کردستان فرمان جهاد صادر کند، پروسهای که به مدت 30 سال است در کردستان بر علیه ملت کرد در ابعاد و متدهای گوناگونی در جریان است. عملکرد حکومتی که امروز شما در تهران و چند شهر دیگر ایران شاهد ان هستید 30 سال است که در کردستان به کلتور تغییر ناپذیر حکومتگران جمهوری اسلامی تبدیل شده است.
امروز در سراسر ایران بیش از 70 درصد از اعدامهای سیاسی در کردستان به اجرا در می اید، بدون اینکه ما شاهد اعتراض چندان جدی در سطح سراسری باشیم...
با توجه به تمامی این تجربیات غنی آیا ملیتهای تحت ستم در ایران، منجمله کردها حق ندارند بدانند که سهم انان در فردای ایران چه خواهد شد، چه کسی به خواستههای دمکراتیک انان که امروز به خواستی همگانی تبدیل شده است پاسخ مثبت خواهد داد.
خواست کردها در ایران خارج از منشور حقوق بشر سازمان ملل متحد نیست، آنان که خواستی ویژه را طلب نمی کنند، پس چرا داد انان تا کنون بی پاسخ مانده است؟
تا زمانی که جنبش سبز خود را با واقعیتهای جامعه ما تطبیق ندهد، تا زمانی که جنگ بر سر انکه چه کسی بهتر خط امام را پیش خواهد برد و پافشاری بر سر "جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیشتر و یک کلمه کمتر" باشد، ملیتهای ایرانی که تحت ستم هستند توجه چندانی به ان نخواهند داشت چرا چون انان با کل سیستم همخوانی ندارند..
تلاش موسوی و کروبی برای احقاق حقوق مردم در چهارچوب قانون اساسی کنونی اگر نگویم تلاشی فریبکارانه، بدون تردید تلاشی بی حاصل خواهد بود، چرا چون تمامی مصیبت و نابسامانیهای 30 سال گذشته زیر سایه همین قانون اساسی صورت گرفته است و می گیرد.
اصل 177 قانون اساسی راه را بر هر تحول دمکراتیکی بسته است. بر پایه همین اصل نوع حکومت دینی، احکام اسلامی و سیستم ولایت فقیه تغییر ناپذیرند. یادمان باشد که ولایت فقیه یک فرد نیست، یک سیستم است که خشت زیر بنای تمامی تبعیضات در نظام کنونی است.
پس دخترانی که جانانه حقوق مساوی طلب می کنند و خواستارند که شوهران انان نتوانند طبق قانون چند همسر داشته باشند، چگونه و در کدام چهار چوب فکری، عقیدتی و سیاسی اقایان جا می گیرد؟. به نظر بنده تا اینکه اختلافات در دایره حکومتی باقی بماند و تلاشی در راستای بقای رژیم کنونی باشد راه به جایی نخواهد برد. مقاومت اقایان موسوی و کروبی بدون شک بر مبنای شناخت خودشان از سیستمی است که به مدت 30 سال است در ان نقش بازی می کنند. انها به خوبی می فهمند که اگر مردم در خیابان ها نباشند و انان علی رغم خواست درونی و عقیدهتی خویش، خود را با خواستههای مردم تطبیق ندهند، سرنوشت چندان خوبی در انتظار انان نیست.
خوب انها به یاد دارند که افراد وفاداری چون سعید امامی و غیره چگونه در زندان های رژیم "واجبی" نوش جان کردند، یا جانیان و دست پروردههای همین نظام جان خیلی ها را گرفتند و بعد وزارت اطلاعات همین اصلاح طلبان حکومتی در اوج قدرت خود و در جریان قتلهای زنجیرهای پایز 77 ، اعلام کرد که این قتلها از طرف افراد و باندهای خودسر صورت پذیرفته است، در حالی که همین خودسرها ادعا کردند برای عملکرد خودسرانه خویش اضافه حقوق دریافت داشتهاند...
شکی نیست که جنبش سبز در طول این مدت و بنا به دلیل ابتکارات خودجوش نه برنامهای منسجم و حساب شده، فراتر رفته است و در داخل نظام مهرههای را اگاهانه به عنوان دستاویز قرار داده است، مهرههای که از رادیکالیزه شدن جنبش و طرح شعارهایی چون "جمهوری ایرانی" نمی توانند نگرانی عمیق خویش را پنهان بدارند.
از دیدگاه من امدن احمدی نژاد اگر کوبیدن میخ بر تابوت اصلاحات حکومتی بود، این دستاورد را نیز به دنبال داشت که بخش وسیعی از مردم ایران و سراسر جهان بهتر و عریان تر چهره خشونت بار جمهوری اسلامی را دریابند. همه میدانیم که در این اواخر آیت آلله علی منتظری در یک بیانیه شجاعانه که بهنظر بنده تحولی عمیق در فقه شیعه محسوب می شود، اظهار داشت که تدریس و استفاده از زبان مادری یک حق دینی و انسانی است، مسئله ای مهم که در مطالبات و برنامه های جنبش سبز تا کنون جایگاه شایان خویش را باز نیافته است.
ما باید شفاف و بدون هیچ واهمهای اعلام بداریم که در حکومت آینده هیچ کس به دلیل، مذهب، ملیت و تفکرات سیاسی در تنگنا قرار نخواهد گرفت. ما باید اعلام بداریم که یک سیستم پارلمانی لیبرال بهترین گزینه برای آینده کشورمان است، گزینهای که در فردای ان چوبه های دار بر پا نخواهد گشت، ان که جرمی مرتکب شده است در دادگاهای مستقل و ازاد پاسخگوی کردار خویش خواهد بود،
فردایی که حکومت اسلامی رخت بر خواهد بست ولی اندیشه های اسلامی در جامعه خواهد ماند، اسلامیون به مانند دیگران می شود و باید حزب خودشان را داشته باشند، همانند احزاب دمکرات مسیحی و... جامعه آزاد و دمکرات می شود و باید به انان اطمینان داد که فعالیتشان در چهارچوب قانون صورت خواهد گرفت، چرا چون سکولاریسم به هیچ وجه به معنی قدغه کردن فعالیت مذهبی یا مبارزه بر علیه مذهب نیست. این روند بدون تردید ریزش درونی نیروهای نظام حاکم را توسعه خواهد بخشید، چون اگر یک بخش گسترده از انان اطمینان حاصل کنند که در حکومت فردا قتل عام نخواهند شد، تصویر دروغینی که رژیم کماکان می خواهد از مبارزات کنونی مردم ایران به نمایش بگذارد، از این حکومتگران فاصله خواهند گرفت...
اگر خواستاریم که ایران اتحاد خویش را حفظ کند، اگر بر انیم که همه با هم باشیم تا قوی و شکست ناپذیر بمانیم باید به خواست بر حق ملیتهای ایرانی جهت تقسیم عادلانه قدرت و ثروت پافشاری کرد چون بدون ایجاد یک سیستم دمکراتیک بر مبنای منشور حقوق بشر سازمان ملل متحد و کنار زدن تمامی قوانین تبعض برانگیز، جنبش سبز نمی تواند به جنبش همگان برای ایرانی ازاد و دمکراتیک تبدیل شود.
حضور کردها در حکومت عراق و نقش فعالانه انان برای دمکراسی و بنا نهادن یک جامعه بدون تبعض و استوار بر مبنای حقوق بشر بعد از پشت سر گذاشتن پروسه های "انفال" که در ان 182 هزار نفر زنده به گور شدند، یا در جریان بمباران شیمیایی شهر حلبچه در یک ان 5 هزار کرد جان باختند، می تواند نمونهای بارز از نقش کرد، اذری، بلوچ، ترکمن، عرب در بازسازی ایران آینده باشد. بدون در نظر گرفتن چنین امر مهمی تاریج به ما می اموزد که هیچ تلاشی در کشور ما به ثمر نخواهد نشست.
زمان ان فرا رسیده است که دیدگاه خود را نسبت به ملیتهای تحت ستم که تاثیر گرفته از تبلیغات دروغین حکومتگران مستبد برای ادامه استبدادشان است تغییر دهیم.
به امید انکه ایران فردا برای همگان باشد
Saturday, February 6, 2010
اکثریت نادان، و اقلیت خائن
اوریانا فالاچی روزنامه نگار برجسته ایتالیائی، از وینستون چرچیل سئوال میکند: آقای نخست وزیر شما چرا برای ایجاد یک دولت استعماری و دست نشانده به آنسوی اقیانوس هند میروید و دولت هند شرقی را بوجود می آورید، اما این کار را نمیتوانید در بیخ گوشتان یعنی در کشور ایرلند که سالهاست با شما در جنگ وستیز است انجام بدهید؟
وینستون چرچیل بعد از اندکی تامل پاسخ میدهد: برای انجام این کار به دو ابزار مهم احتیاج داریم که آن دو ابزار را در ایرلند در اختیار نداریم. روزنامه نگار میپرسد: آن دو ابزار چیست ؟
چرچیل پاسخ میدهد: اکثریت نادان، و اقلیت خائن.
Monday, February 1, 2010
به چه کسی رای می دهید ؟
اين امکان را ميدهند که يک رييس برای دنيا انتخاب کنيد که بتواند دنيا را به بهترين وجه رهبری کرده، صلح، ترقی و خوشبختی برای بشريت به ارمغان بياورد.
بين اين سه داوطلب کدام را انتخاب ميکنيد:
شخص اول: او با سیاستمداران رشوه خوار و بدنام کار می کند. از فالگیر، غیب گو و منجم مشورت می گیرد. در کنار زنش دو معشوقه دارد. شدیدا سیگاری بوده و روزی هم ده لیوان مشروب (مارتینی) می خورد.
شخص دوم: از دو محل کار اخراج شده، تا ساعت 12 ظهر می خوابد، در مدرسه چند بار رفوزه شده است، در زمان جوانی تریاک می کشیده و تحصیلات آنچنانی هم ندارد. ایشان روزی یک بطری ویسکی می خورد، بی تحرک و چاق است.
شخص سوم: دولت کشورش به ایشان مدال شجاعت داده است... گیاه خوار بوده و در سلامت کامل به سر می برد به سیگار و مشروب اکیدا دست نمی زند و در گذشته هیچ گونه رسوایی به بار نیاورده است.
به چه کسی رای می دهید؟. کاندید اول: فرانکلین روزولت. کاندید دوم: وینستون چرچیل. کاندید سوم: آدولف هیتلر.
(پيش داوری خوراک روزمره ما انسانها از بزرگترين اشتباهات بشر است)
بين اين سه داوطلب کدام را انتخاب ميکنيد:
شخص اول: او با سیاستمداران رشوه خوار و بدنام کار می کند. از فالگیر، غیب گو و منجم مشورت می گیرد. در کنار زنش دو معشوقه دارد. شدیدا سیگاری بوده و روزی هم ده لیوان مشروب (مارتینی) می خورد.
شخص دوم: از دو محل کار اخراج شده، تا ساعت 12 ظهر می خوابد، در مدرسه چند بار رفوزه شده است، در زمان جوانی تریاک می کشیده و تحصیلات آنچنانی هم ندارد. ایشان روزی یک بطری ویسکی می خورد، بی تحرک و چاق است.
شخص سوم: دولت کشورش به ایشان مدال شجاعت داده است... گیاه خوار بوده و در سلامت کامل به سر می برد به سیگار و مشروب اکیدا دست نمی زند و در گذشته هیچ گونه رسوایی به بار نیاورده است.
به چه کسی رای می دهید؟. کاندید اول: فرانکلین روزولت. کاندید دوم: وینستون چرچیل. کاندید سوم: آدولف هیتلر.
(پيش داوری خوراک روزمره ما انسانها از بزرگترين اشتباهات بشر است)
Subscribe to:
Posts (Atom)