Archive

Tuesday, October 2, 2012

باز فروزنده، باز قانعی‌فرد

ناصر ایرانپور


باری ديگر تلويزيون "انديشه‌" ميزبان قانعی‌فرد معلوم‌الحال شد. اقرار کنم که‌ برايم تصميم‌گيری در مورد شنيدن يا نشنيدن "مصاحبه‌"ی اين "دانشمند" و "تاريخدان بنام کشورمان" و اين اواخر "زندانی سياسی" بسيار برايم دشوار بود، 
چون هم وی را می‌شناسم و هم از وی دانشمندتر و فرهيخته‌تر آقای فروزنده‌ی مصاحبه‌گر را. به‌ هر حال، حاصل آن باز چيزی جز سردرد و تأسف و تأثر توأم با خشم نبود.
تأسفم همچنين از اين يا آن سايتی بود که‌ اقدام به‌ بازانتشار اين نمايش نموده‌اند. چرا؟!
محض اطلاع دوستان رسانه‌ای: بنده‌ در آلمان بعد از کالج چهار سال در دانشگاه‌ درس ژورناليستيک خوانده‌ام. طبق آموزه‌های من هيچ رسانه‌ای بدون ضابطه‌ نيست، هيچ رسانه‌ی مسؤول و متعهدی هر چرت و پرتی که‌ برايش فرستادند را درج نمی‌کند، چه‌ که‌ آزادی بيان و دمکراسی مطلقا بدين معنی نيست که‌ بايد به‌ تريبون افراد و نيروهای ضدآزادی و ضددمکراتيک و متحجر و فاشيستی تبديل شد. يک رسانه‌ی مسؤول و دمکرات به‌ يک عنصر مشکوک و فاشيست و ضددمکرات اجازه‌ی اين را نخواهد داد که‌ به‌ بلندگوی وی تبديل شود. اگر هم با همچون کسی گفتگويی صورت دهد، اين گفتگو چالشی و برای افشای وی خواهد بود و به‌ همراه آن تفسير و دست کم توضيحی خواهد آمد تا نزديکی احتمالی خود رسانه‌ و مصاحبه‌گر با مصاحبه‌‌شونده‌ مشتبه‌ نشود. لذا اظهرمن‌الشمس است که‌ هر نظری ـ حتی اگر به‌ "محترمانه‌ترين" شيوه‌ نيز طرح شده‌ باشد ـ شايسته‌ی ‌درج نيست.
بر همين مبنا نمی‌دانم چه‌ اصراری به‌ پخش چنين گفتگوهای حساب‌شده‌ای که‌ تهوع هر کنشگر کرد و هر ايرانی شرافتمندی را برمی‌انگيزاند، وجود دارد. اين شارلاتان "ننه‌ من غريبم" درمی‌آورد، به‌ مصداق مثل "حمله‌ بهترين دفاع است" می‌گويد که‌ "از بی‌احترامی بدور است" و چنين و چنان متمدن است، اما هر آنچه‌ از زبانش بيرون می‌آيد، هتک حرمت است. نکند "غده‌" و "لاشه‌" ناميدن حزب دمکرات کردستان ايران و حزب کومله‌ی کردستان ايران "احترام" باشد، ما نمی‌دانستيم؟ وانگهی، بی‌احترامی در اهانت شخصی و بلاواسطه‌ خلاصه‌ نمی‌شود. دروغ، افترا، تحقير و انتساب صفات جعلی به‌ حريف نيز بی‌احترامی است. آيا اين ادعا که‌ گويا "وزارت اطلاعات ايران زمينهای فلان سرآمد جنبش کردستان را اجاره‌ داده‌ و اجاره‌اش را برای وی به‌ فلان کشور می‌برد" در چهارچوب"نقد محترمانه‌ی نظر‌" می‌گنجد؟!!
آيا آنانی که‌ پز "اپوزيسيون"‌بودن را می‌دهند و به‌ ميزبان همچون عنصری تبديل می‌شوند از خود پرسيده‌اند که‌ چرا اين "تاريخدان معاصر" ما تاکنون در مورد انبوه‌ جنايتات دهشتناک رژيم اسلامی ايران مثلا در ارتباط با زندانيان سياسی [غير از اين چند نازی که‌ در اين مصاحبه‌ از خود نشان داده‌ است] و به‌ ويژه‌ در ارتباط با کردستان لام تا کام چيزی نگفته‌ است؟ مگر اين نيز جزو "تاريخ معاصر" کشورمان نيست؟!! آيا جای پرسش نيست که‌ چرا و با چه‌ انگيزه‌ اين عنصر منفور گناه‌ ستم بر کردستان و جنايات رژيم اسلامی در آن را گردن احزاب کردستان می‌اندازد؟ آيا "ژورناليست" "زبده‌" و "حرفه‌ای" و مخصوصا "بی‌طرف" ما به‌ عقلش نمی‌رسد بپرسد که‌ اگر احزاب کردستان خود باعث و بانی اين شده‌اند که‌ مردم کردستان قلع و قمع شوند و از ابتدايی‌ترين حقوق خود محروم، باعث و بانی کشتار تعداد بيشماری از زندانيان سياسی ايران که‌ سلاحی جز باورشان را نداشته‌اند، به‌ سلاخه‌کشيدن جانبداران آن دسته‌ از احزاب سياسی که‌ هيچگاه‌ به‌ دفاع مسلحانه‌ در مقابل رژيم دست نزده‌اند و سرکوب خشن هزاران انسان در خيابانهای تهران که‌ تنها "رأی" خود را می‌خواستند، چه‌ کسانی هستند؟ آيا جای ترديد نيست که‌ چرا وی بصورت نوشتاری و گفتاری جنايت قتل ناجوانمردانه‌ی دکتر عبدالرحمان قاسملو را گاه‌ به‌ عراق، گاه‌ به‌ مجاهدين، گاه‌ به‌ روسيه‌، گاه‌ به‌ بخش ديگر حزب دمکرات کردستان ايران منتسب می‌سازد، اما هيچگاه‌ به‌ خود رژيم جنايتکار نسبت نمی‌دهد؟! جای پرسش نيست که‌ چرا اين انسان تمام نيروهای ضدرژيم اسلامی را مورد يورش تخريبی خود قرار داده‌ و تقريبا هيچ نيروی واقعی اپوزيسيون را از مشموليت تخريب خارج نساخته است‌، اما خود رژيم در قاموس وی غيبت کبری دارد؟ اصلا کس و نيرويی هست که‌ اين دانشمند در مورد آن زبان گشوده‌ باشد و صدای آن را درنياورده‌ باشد؟ آن هنگام که‌ اين آقا بر عليه‌ کردستان قلم‌فرسايی می‌کرد، هشدار داده‌ شد که‌ وی بايد مأمور ويژه‌ی وزارت اطلاعات رژيم باشد. اما چون گفته‌های وی خوشايند اين يا آن حضرت ناسيوناليست و شووينيست می‌آمد، پی‌درپی ميزبانی‌اش را می‌کردند. اکنون اما رسالت اين حضرت گسترش يافته‌ و زندانيان سياسی ايران و کل نيروهای اپوزيسيون رژيم اسلامی را نيز در برگرفته‌ است و اما فروزنده‌ها همچنان به‌ تريبونش هستند. آيا اين حتی از نظر ماهيت و هويت خود اين تلويزيون‌ها و افراد مجری و مسؤول آنها گمان‌برانگيز نيست؟ مگر کم شنيده‌ام که‌ رژيم اسلامی تعدادی از تلويزيونهای خارج از کشور را تأمين مالی می‌کند؟
من بطور واقع نمی‌دانم که‌ جناب قانعی‌فرد، اين شرور رسانه‌ای، چه‌ سر و سری با‌ ولی‌نعمتان خود در وزارت اطلاعات ايران و سپاه‌ پاسداران دارد. اما همه‌ی شواهد و قراين نشان می‌دهند که‌ هر چه‌ وی می‌کند و هر چه‌ وی می‌گويد در راستای سياستهای اطلاعاتی رژيم ولايت فقيه‌ قرار دارد. آنانی که‌ کودکانه‌ باور دارند که‌ فعاليت وزارت اطلاعات رژيم ناب محمدی تنها منوط به‌ نفوذ در سازمانهای سياسی، شکار و کشتار مبارزان است، سخت در اشتباهند. رژيم خود کتمان نمی‌کند که‌ ارتش سايبری بر عليه‌ اپوزيسيون براه‌ انداخته‌ است. يکی از وظايف آن به‌ يقين ضداطلاعات و تخريب رقيبان سياسی است. و آقای قانعی‌فرد "پژوهشگر تاريخ" در همان چهارچوب و راستا کار می‌کنند.
مصاحبه‌گر، جناب فروزنده‌، ادای انسانهای "متمدن" و "دمکرات" را درمی‌آورند و می‌گويند که‌ اجازه‌ توهين در تلويزيونش را که‌ نام جعلی "انديشه‌" را يدک می‌کشد، نمی‌دهد. آيا فاشيست‌ناميدن حريف، قاچاقچی‌ناميدن آن، "معلم ابتدايی" ناميدن يکی از رهبران آن، "شرور" ناميدن احزاب کردستان، ... اهانت نيست؟ مصاحبه‌گر "ژورناليست" (!) هنوز متوجه‌ نشده‌ است که‌ از نظر مردم کردستان توهين به‌ احزابی که‌ قربانيان اصلی رژيم ولايت فقيه‌ بوده‌اند و بار اصلی مبارزه‌ بر عليه‌ رژيم را برعهده‌ دارند، توهين به‌ خود آنان است. قانعی‌فرد در خود اين "مصاحبه‌" يکی از ميزبانان پيش اين تلويزيون را "بی‌سواد" و به‌ تعبير خود "با سواد کلاس پنجم" معرفی می‌کند، چون در "دانشگاه‌ امام صادق" زير استادان مکتبی بر عليه‌ کردستان پرورده‌ نشده‌ و رساله‌ ننوشته‌ است. به‌ هر حال در قاموس جناب فروزنده‌ی "متمدن" اين توهين نيست.
از نظر من آقای قانعی‌فرد اتفاقا در بهترين حالتش مأمور [و معذور] ويژه‌ی وزارت اطلاعات رژيم است و اما در حالت تراژيک‌ترش يک بيمار ساديست است. اين ارزيابی نه‌ به‌ جهت نفرتی که‌ از وی دارم، بلکه‌ اشاره‌ای است به‌ حالت روانی و گفتاری وی. وی به‌ گفته‌ی خودش عين خيالش نيست که‌ اين همه‌ احساس را جريحه‌دار می‌سازد، عين خيالش نيست که‌ اين همه‌ بدوبيرا نثارش می‌کنند و من اضافه‌ می‌کنم چه‌ بسا از آنها خوشش هم بيايد. آيا کسی که‌ از تحريک ديگران برای برانگيختن بدوبيراگفتن به‌ خود ارضا شود، بيمار نيست؟ کينه‌ی اين آدم "شريف" وصف‌نشدنی است: ايشان بخاطر "مصاحبه"‌ با رهبران جنبش کردستان از "ملت بزرگ ايران" عذرخواهی می‌کند، اما "مصاحبه‌" با شنيع‌ترين چهره‌های رژيم کنونی از جمله‌ محسن رضايی و حشر و نشر با مهره‌های ساواک رژيم پيشين را امری "پژوهشگرانه‌" می‌نامد.
جناب فروزنده‌ی‌ دانشمند نيز که‌ بعنوان "خبرنگار" خبر و اطلاعاتش از رود می‌سی‌سی‌پی بيشتر است تا در مورد "اين بخش از ميهن" [کردستان]، دست به‌ دامان عنصر اين چنين منفوری شده‌ است، تا کردستيزی خود را بر زبان قانعی‌فرد جاری سازد، تا از زبان وی بشنود که‌ فرزاد کمانگر، اين شخصيت والا و انسانی که‌ خفاشان رژيم اسلامی جانش را گرفتند و بخاطر آن مردم کردستان دست به‌ اعتصاب عمومی زدند، "معلم يک روستای مريوان" [پنداری معلم‌بودن جرم است] و "بمب‌گذار" بوده‌ است، تا از وی بشنود "عده‌ای از زندانيان" سياسی ايران برای اينکه‌ وجهه‌‌ای برای خود کسب کنند، در زندان هستند"، تا مناسبت ديگری داشته‌ باشد که جار بزند که‌‌ چقدر شيفته‌ی "تماميت ارضی ايران" است و ضد جنبش ملی ـ دمکراتيک مردم کردستان. ارزانی‌ هر دوتايشان باد. واقعا آدم اينقدر "شريف" و "محبوب" مردم خود نباشد، به‌ چه‌ درد می‌خورد؟!
2 اکتبر 2012




No comments: