Archive

Sunday, May 12, 2013

ماشاللە عباس زادە و علی ولی زادە در بارە رحیم رشیدی


لطفا شما قضاوت کنید و ببینید چە کسانی کارشناس صدای آمریکا شدەاند:
ماشالله عباس زاده دبیرِ پیشین اطلاع رسانی ستاد انتخابات جمهوری اسلامی ایران، در یک نوشتە کوتاە خطاب بە صدای امریکا این چنین افکار خویش را در مورد بندە عنوان کردە است.
"Abbaszadeh"
از صدای امریکا انتظار این را نداشتم که بدوت از بیگانه گراینی چون آقای رشیدی که ایرانی ستیزی ایشان همه هم میهنان ایرانی را می‌‌آزارد به عنوان مهمان دعوت میکرد و تریبون در اختیارش قرار میداد...".
--------

علی ولی زادە:
نادیده گرفتن حقوق دیگران با لیبل "ایران ستیز" نمیتواند چاره ی مناسبی برای حل مشکل اساسی که ما آن را ستم ملی یا به قول شما ستم قومی میشناسیم ،دانست!
مفهوم "ضد ایرانی" با مفهوم فرض کردن خود به عنوان"غیر ایرانی" دو معنای جدای از همند. 
نه اینکه سنگ بنای تمامیتخواهی و پان فارسیسم و بنای ایران نوین با نام فارس توسط همان رضاخانی بنانهاده شد که همگی منتقد جدی او هستیم !حالا چطور است که از بنای ایرانی دفاع میکنید ساختار فرهنگی -سیاسی اش بر اساس مونوپولی فرهنگی فارس بنا نهاده شده است؟
متاسفانه امثال شما هنوز مشی دمکراتیک را حلاجی میکنید و ان را به دو بخش خوب و بد تقسیم میکنید : قسمتهایی از جمله حق تعیین سرنوشت،حقوق زبانی،حقوق فرهنگی و سیاسی ملیتهای ساکن ایران و غیره را قسمت بد دمکراسی میدانید و بقیه را به زعمتان ضروری میپندارید!
مگر غیر از این است که اگر خود را در قبال جامعه تان کنشگر یا روشنفکر یا اصلاح طلب میدانید باید درصدد رفع کجیها و تمام نابرابریهای موجود باشید ؟ ولی متاسفانه شما آگاهانه یا ناآگاهانه عامل بازتولید بخشی از نابرابری عظیم(ستم ملی) در ایران هستید که حتی دربرابر شکافتن این بحث هم نگاهی خصمانه دارید و همیشه موضعتان به دیالوگ طرف مقابل در این بحث توطئه گرایانه است تا ترمیمخواه یا اصلاح خواه...
------

ماشاللە عباس زادە:
و اما آقای "علی‌ ولیزاده" که الحق و انصاف مدل گفتگو و شکلِ سخن را با منشی اندیشه‌ای ، انسانی‌ ،و محترم نوشتید بسیار سپاسگزارم و تنها نکاتی‌ را اشاره خواهم کرد.
یکم: دموکراسی خوب و بد نمی‌شناسیم و با تشکر از اینکه منتقدین را در زمره‌ِ کنشگر و یا روشنفکر و یا اصلاح طلب نامیدید، در تعیین استراتژیِ مبارزه قطعاً "اهم و مهم" به عنوان ساز و کار‌های های پیشبردِ اهداف دموکراسی در ایران ، می‌باید مورد توجه قرار گیرد.
برای نمونه همهِ ما ایرانیانِ سکولار اندیشِ مدافعِ حقوق بشر ، قطعاً از لغوِ مجازات سنگسار دفاع می‌کنیم و در همین راستا از لغوِ اعدام . و در راستای تقویتِ این بستهِ " حقوق بشر"، قطعاً به تناسبِ ظرفیت‌های حقوقی و عرفی جامعهِٔ ایران در صدد حمایت از گروه‌های آسیب پذیر از جمله دفاع از حقوق همجنس گرایان نیز خواهیم کوشید . حال در این مسیرِ مبارزه ، اینگونه نخواهد بود که مدام بر طبلِ دفاع از تنها یک وجه از وجوه حقوق بشر که همجنس خواهی‌ باشد بکوبیم که در صورت بروز چنین رخدادی دستایبی به اصلِ بستهِ حقوق بشر معوق می‌‌ماند و نتیجه برای دفاع از حقوق بشر خدشه خواهد خورد .
پس در تعیین الویت ها، نخست بر دستایبی به ارکان رکنیِ جامعهِ باز و توسعه یافته خواهیم کوشید که همانا " برقرایِ نظامی سکولار ، مبتنی‌ بر حقوق بشر و دموکراسی باشد. از آنجاییکه دموکراسی مقدم بر دیگر میوه‌های مدرنیته هست خواه ناخواه مواردِ پسینی آان همچون مدل مدیریتی آتی مثلا (فدرالیسم، ...) و یا حتا در پارلمان بر آمده از آرای مردم حتا آکسیون‌های استقلال طلب خود به خود میتواند در بستر دموکراتیک رشد کند. پس با این توصیف نه تنها کسانی‌ چون اینجانب قائل به تفکیکِ دموکراسی خوب و بد نیستیم بلکه در فاز آغازین به رسیدن اصلِ بستر و منبعِ دموکراسی می‌‌اندیشیم .نکته‌ای را هم دوستی‌ بنام عرفان اشاره کردند که به کردستان که می‌رسد حساسیت بر انگیخته میشود ، حسب توضیحِ اخیر وقتی‌ به اصلِ پیشبردِ اهداف دموکراسی خواهی‌ برای ایران بی‌ اندیشیم قطعاً کردستان نه تنها با توجه به پیشینه پیشروانه خود در تلاش برای دموکراسی خواهی‌ موجبات حساسیت کسی‌ را بر نمی‌‌انگیزاند بلکه خود سر سلسله جنبان بسط دموکراسی خواهی‌ ایران خواهد شد.
سخنِ دیگر آنکه نه تنها حقوقِ زبانی‌ را، بخشِ بدِ دموکراسی نمی‌دانیم، بلکه امری لازم او زروی است که اصلا ما کی‌ باشیم که بخواهیم برای ایرانیان مناطقی چون کردستان این مهم را کم جلوه دهیم. و اینجاست که اشاره می‌کنم در فردای ایران آزاد اصلا بازگشت به خودکامگی کلاسیک محال ممکن هست . در همین قانون اساسی‌ جمهوری اسلامیِ ضدّ بشر مستحضرید که اصول مرتبط به حق آموزش به زبان مادری هست و حال از اینکه کلیتِ نظام ضّد ایرانی ، در تحقق آن اههمال می‌کند ، همان نکته‌ای است که حقیر را به ضرورت کنش گری مدنی واداشت. در خصوصِ چگونگی‌ شکل گیریِ ایران نوین در عهدِ رضا شاه پهلوی و مقوله فرهنگ آفرینی مبتنی‌ بر منوپول فرهنگی‌ فارس ، ضمنِ پذیرش و موافقت اصل مطلب - نادیده نگیریم که نخستین رادیو اگر به زبان فارسی‌ درتهران راه اندازی شد توسط همین پهلوی‌ها دومین رادیو به زبان آذری در تبریز و سومین ایستگاه رادیویی به زبان کردی در کردستان ایران راه اندازی شد . و به یاد بیاوریم آن بربریتی که کلیتِ ممالک ایران در عهدِ قاجاری داشت و به هنگام آغاز مدرنیزاسیون ایران ما حتا "سه جلد " یاشناسنامه نداشتیم و اولین آئین نامه شهری تهران - که تازه پایتخت بود- این بود که از این پس عمل "ش اش ی دن و ر ی د ن در ملأ عام "، ممنوع می‌باشد بود. 
در هر روی دوستان عزیز، قطعاً مهرِ میهن و کشور که بسانِ مادرِ آدمیان می‌باشد ، همواره در طول تاریخ مناقشه ِ آمیز بود و امید است که بهترین مشی‌‌ها و منش‌ها و راه کار‌ها که در راستای تامین حد اکثریِ سعادتِ همهِ ملت ایران است، سوق پیدا کند . نیک‌ می‌دانم که میدانید که اشخاصی‌ چون این حقیر را نه میانه‌ای است با نژاد پرستی‌ و پان فارسیسم و واژگانی از این قبیل که تازه وضع هستند و نه خدای ناکرده ذرّه‌ای بی‌ مهری به گوشه‌ای از خاک میهن عزیزمان ایران.
-----

علی ولی زدە
آقای عباس زاده گرامی:
در اینکه دمکراسی یک پروسه است و برخی از عاصر دمکراسی بسته به شاخصه های جامعه ی میزبان در اولویت قرار دارند هیچ شکی نیست اما واقعا ما با تکیه بر چه معیاری خواهیم توانست قطعی بیان کنیم که به طور مثال حقوق همجنسگرایان ارجح است بر حقوق اقلیتها! یا مثلا با چه معیاری خواهیم توانست اولویت حقوق اقلیتهای قومی را بر اقلیتهای مذهبی اثبات کنیم؟
عناصری مانند آزادی بیان، حقوق شهروندی،جامعه ی مدنی ،حقوق ساسی، رسانه های آزاد شاه بیت ها و سرفصلهای دمکراسی هستند اما دقت بفرمایید دلیل ساختار شکل گرفته ی پر از ایراد ایران معاصر تنها تفکر مذهبی و انقلاب 57 نیست ، این بسیار سوده لوحانه خواهد بود که اگر فکر کنیم تنها با حضور تفکر سکولار و فعالیت دمکراتیک احزاب فرش دمکراسی در ایران برای همگان گسترده خواهد شد!
نمونه ی واقعی اش ترکیه است: که گرچه ساختار سیاسی اش سکولار است اما یقینا وضعیت حقوق غیر تورکها(کوردها و ارمنی ها) همیشه از سوی دولت مرکزی پایمال میشود
هرچند در اینجا نمیتوان بحث را بیشتر بازتر کرد اما باید نوش داروی ایران کنونی زا نه سکولاریسم بلکه فدرالیسم دانست!
اما افسوس که در لحظه ی بیان این وازه(فدرالیسم)همان حسی در دوستان آزادیخواه و اصلاح خواه! پدید می آید که در یک فرد مذهبی و در زیر سوال بردن مبانی فکری اش پدید می آید، در اینجا ما با همان میزان فوران تعصب و شور در مقابل شعور مواجه هستیم! واقعیت این است که ما با هم روراست نیستیم و اکثرا خواسته های واقعی مان را کتمان میکنیم، چیزی که مسلم است بیشتر کنشگران سیاسی ایران لفظ فدرالیسم را همپایه ی کفر تابو میدانند چه برسد به اینکه بخواهند دیالوگ طرف مقابل را بشنوند . در این مواقع آنچیزی که حکم میکند مطمئنا عقل نیست بلکه تعصب و پیش داوری ست !
نکته ی قابل ذکر و اساسی که دوباره آن را تکرار میکنم این است که شاید بتوان گفت فدرالیسم و حقوق ملیتهای ساکن ایران به مثابه سخت افزار سیستم میماند و آزادی بیان و حقوق شهروندی و ...به مثابه ی نرم افزار !
به طور قطع و یقین سالها انکار و محرومیت ملیتهای ساکن ایران چیزی نیست که با حقوق شهروندی و تفکر سکولاریستی در دو شب ترمیم شود، در اینجا ما با یک ساختار شبه فاشیستی روبرو هستیم که تقریبا از سوی رسانه ها ، فولک و فرهنگ عامه( جوکها)،قانون اساسی( ممنوعیت گزینش رجل سیاسی از میان اقوام) و...به طور مداوم تبلیغ میشود و آنچنان در نهاد تک تک افراد نهادی شده است که برای روشنگری در این مورد باید متحمل پروسه یی شبیه به آنچیزی باشیم که یک فرد مذهبی و متعصب در تکاپوی اش برای رهایی از تفکر مذبی بسوی تفکر غیرمذهبی طی میکند!در این مسیر باید بسیاری از مسلمات قبلی را کنار بگذاریم باید باور کنیم همه ی آن چیزی هایی که در دورو برمان ساختار یافته اند لزوما برپایه نیروی عقل قوام نیافته اند، 
در اثبات وجود این ساختار غیر عقلانی که ما مسلم فرض اش کرده ایم یک مثال میزنم:
ما در منطقه ی خاورمیانه 40 الی 45 میلیون کورد داریم که همگی یک پیشینه ، یک تاریخ،یک پوشش،یک زبان،یک ژنتیک، یک فرهنگ ، یک موسیقی و...دارند اما بعد از فروپاشی عثمانی و سیاستهای استعماری انگلستان در چهار کشور که سه تا از آنها نوظهور بود(عراق،سوریه و ترکیه)از هم جدا شدند،
حال سوال این است: کدام بخش از نیروی تعقل و استدلال ثابت میکند که این جمعیت عظیم که یکپیکره هستند باید دارای چهار ملیت مختلف باشند؟؟
حال سوال مهمتر اینجاست: اگر ما بر حقوق کوردها در جهاربخش ان به عنوان یک فرهنگ واحد احترام میگذاریم و البته بنا به مصالح و ساختارهای سیاسی شکل گرفته در خاورمیانه ی بعد از عثمانی به این معتقدیم که حل مساله ی کورد به این سادگی ها نیست و نمیتوان به راحتی به این قائل بود که آنان کشور داشته باشند پس چرا همیشه در بحث داشتن حداقل ها برای کوردها، آنان را یک قومیت و همپای یک تات و مازنی و غیره قرار میدهیم؟!(مقایسه با مازنی و تاتها بخاطر کمیت قلیل انهاست و نه توهین به هویت و ذات این دو قومیت)
ترکیه میتواند پیش بینی مناسبی برای کنشگران تمامیتخواه ایرانی باشد که لزوما یک ساختار سکولار و پارلمان و احزاب با خود آزادی به ارمغان نمی اورد، دمکراسی شیوه و مشی تحمل همدیگر است اما ما هنوز در برابر خواسته های هم برافروخته میشویم، حال آیا ما لایق آنیم؟؟

No comments: